در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم: چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم. بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد. و گفت: دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.
نظرات شما عزیزان:
تبادل
لینک هوشمند
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
˙·٠•●♥♥ چــَـَـکـا وَ کـ ـ ــ ـ ــ ♥♥●•٠·˙
و آدرس
seeyoum.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)